دخترم،هستي
زمان انقدر فراتر از تصورم گذشت كه امروز كه تو را در اغوش مي گيرم باور نمي كنم بيش از ١٦ بهار گذشته و تو ديگر هستي كوچولوي ديروزهاي من نيستي، تو ديگر يك دختر جوان و زيبا شده اي كه حرفهايت رنگ عروسك و شكلات نيست،حرفهايت دارد كم كم بوي دانشگاه و عاشقي و اماده شدن براي رفتن به ميدان زندگي را مي دهد.
دخترم،هستي
زندگي به همان اندازه كه زيباست،بي رحم هم ميشود ،اماده بي رحمي ها باش اما تا توان داري،انطور كه دلت شاد ميشود،زندگي كن و فرصتهايت را براي شاد بودن و چشيدن طعم خوشبختي از دست نده.
دخترم عاشق شو!
و بدان عاشقي به همان اندازه كه دلت را گرم مي كند،مي تواند قامتت را هم خم كند،دلت را بشكند و غرورت را جريحه دار كند ،اما دخترم،باهمه دردهاي راه عشق،عاشق بمان و با درد عشق،قد بكش.كه تنها راه رشد انسان،عشق است .دردانه ى من ،عشقت را محدود نكن و يقين بدان اگر عاشقي مرامت شود،دنيا را به جاي بهتري براي زيستن تبديل خواهي كرد هم براي خودت و هم براي ديگران.
همه ئ هستي من، ايمان دارم تو قوي ترين و زيباترين دختر ميدان اين زندگي خواهي بود فقط بدان،هر وقت از مبارزه هاي شخصي زندگيت خسته شدي،هر وقت دلت شكست و دنبال پناهي براي اشكهايت بودي ، هر وقت تنهايي و بي وفايي ادم ها قلبت را فشار داد با تمام وجودم منتظرت ايستاده ام تا مثل كودكي هايت ارامت كنم،برايت لالايي بخوانم در اغوشم ببويمت و زخمهايت را مرهم بگذارم و تكيه گاه خستگي هايت باشم.دخترم،همه هستي من،بدان با تك تك سلول هاي وجودم مادرانه،دوستت دارم.
 
مادرت الهه