پرینتر زندگی

همچنان که به صفحه اکسل با دقت نگاه میکند، می گوید:"شیت اصلی که مشکل داشته باشه، تا آخرش همش مشکل داره!"
شیت اصلی!
چند روز بعد درحال پرینت کردن هستم ...برگه ها یکی بعد از دیگری از پرینتر بیرون میایند و من با خودم به شیت اصلی مشکل دار فکرمی کنم و صدای پرینتر من را به زندگی می برد .به شیت اصلی که برای خودمان ترسیم کرده ایم و در نتیجه پرینتهایی که روزگار برایمان بی محابا ثبت میکند.کجا ایستاده ایم که این چنین جوهرمان دارد ته می کشد و هیچ کس را نمی یابیم که لااقل این کارتریج وجود را شارژ کند تا خاکستری رنگ نباشیم. تا قوی و پر رنگ باشیم و کج دارو مریض عمر را صرف نکنیم.
کاغذ پرینتر تمام شده....کاغذ بر می دارم ...دست هایم می لرزد و از خودم می پرسم روزی که کاغذ زیستنم تمام شود، آیا ...
تمام حواسم می چرخد در لابلای چرخ دنده های پرینتر این زندگی! و شیتی که دارد برایم چاپ می شود و زیستنم را رقم می زند.شیتی که خودم به تصویر کشیده ام !با افکارم، ترس هایم، رویاهایم، دلم، روحم ووو.....حال همان را که کاشته ام درو میکنم .همان شیتی را که انتخاب کرده ام برایم پرینت میکنند و نه بیشتر .
شاید باید مکثی کرد.
شاید باید قبل از تمام شدن چند باره جوهر و کاغذ، شیت اصلی را بازبینی کرد.
شاید باید فایل جدید ساخت.
فایلی جدید به نام زنده گی دوباره !



از اینکه به کنج پیله ام می آیی و نجواهای دلم را می خوانی، شادمانم.