تک چشمی به نام اینستاگرام

 
 
در پيشگويي ها امده،در اخر الزمان،دجال مانند عنكبوتي بين انسانها نفوذ كرده و تارهاي خود را به دورشان مي بافد و انچنان بر انها تسلط مي يابد كه انها را در خود فرو مي برد و به جز اندكي،مابقي در ان تارها باقي خواهند ماند.
حال با اين تفاسير اينترنت و شبكه هاي مجازي مي توانند يكي از ابزارهاي دجال بوده و باشند.چرا كه ميليون ها انسان،هر روزه بيشتر اوقات فراغت خود را بي هدف در ان سپري كرده و بي انكه لحظه اي بيانديشند ،اسير اين عنكبوت جذاب شده اند.
عنكبوت جذابي كه هر روزه شبكه اي جديد،امكاناتي جديد به كاربرانش ارايه مي دهد تا زمان بيشتري از وقت انها را در اختيار خود بگيرد و انرژي حياتي بيشتري را تلف كرده و ذهنشان را درگير مسايل حاشيه اي كم اهميت بيشتري كند.شبكه اي كه هر روز انسان ها را تنها تر مي كند و وهم داشتن ِدوستان زياد ِمجازي را ،در انها پر رنگ و پرنگ تر مي دارد.
از جمله شبكه هايي كه نمادي نه چندان اشكار به شكل تك چشم، از خود ارايه مي دهد،اينستاگرام است.
كه اينبار شيطان به جاي نماد شناخته شده تك چشم،از ميانه ي مربعي نگاهمان كرده ،در زندگي و اذهان ما نفوذ مي كند و ما را بي صدا و ارام نظاره كرده و تارهاي عنكبوتيش را بسيار نرم و اهسته به دورمان مي تند.
و ارام ارام  ما را معتاد مي كند به سرك كشيدن به زندگي فلاني و بهماني و لايك كردن لحظاتي كه البته فقط خوشي هايش پست اينستاگرامي ميشود و هر كسي ،هر لحظه اي را كه دلش بخواهد در قاب صفحه شخصيش به نمايش ميگذارد و ماسكي از خوشبختي را عاريه مي گيرد  و درصدد ان بر مي ايد كه پستي جذاب تر از فلاني و اِستوري زيباتر از بهماني را ارسال كرده تا لايك هاي بيشتري را از ان خود كند و يا عاميانه تر،توجه بيشتري (انرژي نوع دوم) را جلب كرده  و بي انكه بداند،در هر ساعت،چندين بار مقيم كوي اينستاگرام ميشود و مشغول سرك كشيدن و چك كردن زندگي ديگران.
اما ايا هيچگاه از خودمان پرسيده ايم ،واقعا شبكه هاي مجازي ،جز تلف كردن انرژي ذهني و حياتي،جز تنها تر كردنمان و دور كردنمان از عالم واقعيت ،برايمان چه دست اوردي داشته يا دارد؟
ايا اين پست ها به رشد دروني و فرديت فرد و بالاتر بردن سطح اگاهي ما كمكي كرده يا خواهد كرد؟
ايا به جاي استفاده صحيح و زمان بندي شده از اينترنت و شبكه هاي مجازي،ارام ارام ،داريم اسير اين عنكبوت جذاب و سرگرم كننده ميشويم و از راه تعالي و رشد بازمانده و در پيله هاي تنهايي كه به دورمان پيچيده گرفتار ميشويم و فاصله هايمان از زندگي واقعي و انسانهاي واقعي بيشتر و بيشتر ميشود؟ 
ايا به جاي لذت بردن از لحظه اكنون كه در واقعيت در حال رخ دادن است،فقط بدنبال ثبت بخشي از خود در دنياي  مجازي هستيم و لذتي كه بايد را ،ديگر مزه مزه نمي كنيم؟ايا انقدر انرژي ذهنيمان درگير تحليل زندگي ديگران و پيگيري مسايلشان شده  و انقدر در خواندن مطالب تكراري متبحر شده ايم كه ديگر براي انديشه كمال و تعالي
جايي باقي نمانده؟
ايا حواسمان هست كه بلعيدن انرژيمان و نداشتن انديشه و دغدغه تعالي و كمال ،رسالت اصلي شيطان بوده و هست؟
راستي به نظر شما اين تارعنكبوت تا كجا توان نفوذ خواهد داشت؟
كاش از نو،به همه مفاهيم دور و برمان ،اينبار ،اگاهانه تر نگاه كنيم .به قول سهراب سپهري عزيز:
چشم ها رابايد شست،جور ديگر بايد ديد.
 
الهه نظري مطلق

 

سماع

 

در سماعم

آنقدر گرد تو مي گردم،كه محو مي شوم در تو...يا تو محو مي شوي در من...نمي دانم!

فقط مست مي شوم گويا و ديگر از اين  زمين  تاريك ،رخت مي بندم.نمي دانم در كدامين آسمان مسكن مي گزينم...كجا مي روم ... اما مي دانم مستي با سماع ،از آن مستي هايي ست كه با هيچ شراب زميني و با هيچ مستي زميني و با هيچ عشق بازيِ زميني قابل مقايسه نيست.

الهي مستم كن به عشقت......كه جز تو دگر هيچ نخواهم....هيچ