در سماعم

آنقدر گرد تو مي گردم،كه محو مي شوم در تو...يا تو محو مي شوي در من...نمي دانم!

فقط مست مي شوم گويا و ديگر از اين  زمين  تاريك ،رخت مي بندم.نمي دانم در كدامين آسمان مسكن مي گزينم...كجا مي روم ... اما مي دانم مستي با سماع ،از آن مستي هايي ست كه با هيچ شراب زميني و با هيچ مستي زميني و با هيچ عشق بازيِ زميني قابل مقايسه نيست.

الهي مستم كن به عشقت......كه جز تو دگر هيچ نخواهم....هيچ