دخترک در این روزهای آخر سال ،به ناچار گذرش به محله قدیمی و کوچه ای به نام فروردین، می افتد.با نزدیک تر
شدن ،صورتش سرخ تر می شود و جریان خون در مغزش کند تر می شود ... محو تر و خیره تر می راند .
-ببین عزیزم ،تو عشقمی !ازم جدا نشو !بدون تو چطوری زندگی کنم ؟
-خواهش می کنم علی !ببین من هم دوستت دارم ولی ما واقعا نمی فهمیم
همدیگرو !از ازدواج ما ۲سال گذشته و هر روز همه چی بدتر شده !تو رو خدا اذیتم
نکن !بزار برم !توام برو دنبال زندگیت !برو پیش خونوادت !
- زندگی من تویی !ایندفعه هم برگرد !من فقط ازت یه یادگاری می خوام .
-یادگاری ؟من اینهمه بهت یادگاری دادم !بازم باشه .به خدا بهت قول می دم هر چی
بخوای بهت بدم !فقط رهام کن .برو !
-باشه !پس برو وسایلت رو جمع کن ،برگرد بریم خونه !
-خونه !اونجا زندان روح منه !یادگاری مگه نمی خوای بریم برات بخرم .بریم
علی ...ولی تو اون خونه نمیام !منو زجر نده !مگه نمی گی دوسم داری ،پس چرا
داری نابودم می کنی ؟
-فقط ۳ هفته بیا !۳هفته زندگی کنیم !بعدش برو .قول می دم بیام طلاقت بدم .
به چشمانش نگاه می کنم ،چشمان روشنی که روزی دلم را اسیر کرده بود .اشک
درش می درخشید و مظلومیتش باز خامم کرد .
-باشه !فقط سه هفته !
دخترک وسایلش را جمع کرد و به شکنجه گاه روحش باز گشت تا یادگاری را که
همسرش می خواست
بدهد و رها شود .بالاخره آزادی قیمت داشت .
صبح روز بعد ،راهی می شود تا یادگاری بخرد !کارتی می خرد و هدیه ای برای
یادگاری !دخترک ساده
۱۷ ساله!به گمانش یادگاری همسرش با این چیزها حل می شود .
۳ هفته بعد .
حالش بد شده !عقد نامه و شناسنامه را آماده کرده !کتاب های کلاس کنکورش را
جمع کرده و منتظر آمدن همسر است .
همسر می آید .نگاهش دیگر معصوم نیست .بعد از یک جنجال حسابی ،خود را در
مطب پزشک میابد .
تبریک می گم !شما مادر شدین !
دخترک به خودش می اید ! در کوچه فروردین ،زیر درختی که قبول کرده بود یادگاریی
به همسرش بدهد ،ایستاده !
یازده سال ،از آن روز می گذرد .
و فرزندش ،قربانی خودخواهی یادگاریی است ده ساله !بهای آزادیی نیم بها را
دریافت کرده و باز در
آستانه فروردین در فروردین ،ایستاده !
به خودش می اید ،دختر و پسری را می بیند که در گوش هم زمزمه عشق می کنند !
می شنود که پسرک می گوید :بدون تو نمی تونم زندگی کنم !تو همه ی زندگیمی !
چقدر این جملات برایش بی معناست !در این یازده سال چقدر این ادعا های پوچ را شنیده ! ....
سوار ماشینش می شود و با سرعت از
فروردینی که پاییزش کرد ، می رود .
